به جائی رسید عشق که بر جای جان نشست


به جائی رسید عشق که بر جای جان نشست

به جائی رسید عشق که بر جای جان نشست


به جائی رسید عشق که بر جای جان نشست

به جائی رسید عشق که بر جای جان نشست


به جائی رسید عشق که بر جای جان نشست

به جائی رسید عشق که بر جای جان نشست


به جائی رسید عشق که بر جای جان نشست

سلامت کرانه کرد، خود اندر میان نشست
سلامت کرانه کرد، خود اندر میان نشست
سلامت کرانه کرد، خود اندر میان نشست
سلامت کرانه کرد، خود اندر میان نشست
سلامت کرانه کرد، خود اندر میان نشست
سلامت کرانه کرد، خود اندر میان نشست
سلامت کرانه کرد، خود اندر میان نشست
سلامت کرانه کرد، خود اندر میان نشست
برآمد سپاه عشق به میدان دل گذشت
برآمد سپاه عشق به میدان دل گذشت
برآمد سپاه عشق به میدان دل گذشت
برآمد سپاه عشق به میدان دل گذشت
برآمد سپاه عشق به میدان دل گذشت
برآمد سپاه عشق به میدان دل گذشت
برآمد سپاه عشق به میدان دل گذشت
برآمد سپاه عشق به میدان دل گذشت
درآمد خیال دوست در ایوان جان نشست
درآمد خیال دوست در ایوان جان نشست
درآمد خیال دوست در ایوان جان نشست
درآمد خیال دوست در ایوان جان نشست
درآمد خیال دوست در ایوان جان نشست
درآمد خیال دوست در ایوان جان نشست
درآمد خیال دوست در ایوان جان نشست
درآمد خیال دوست در ایوان جان نشست
مرا باز تیغ صبر بفرسود و زنگ خورد
مرا باز تیغ صبر بفرسود و زنگ خورد
مرا باز تیغ صبر بفرسود و زنگ خورد
مرا باز تیغ صبر بفرسود و زنگ خورد
مرا باز تیغ صبر بفرسود و زنگ خورد
مرا باز تیغ صبر بفرسود و زنگ خورد
مرا باز تیغ صبر بفرسود و زنگ خورد
مرا باز تیغ صبر بفرسود و زنگ خورد
مگر رنگ بخت داشت بر او زنگ از آن نشست
مگر رنگ بخت داشت بر او زنگ از آن نشست
مگر رنگ بخت داشت بر او زنگ از آن نشست
مگر رنگ بخت داشت بر او زنگ از آن نشست
مگر رنگ بخت داشت بر او زنگ از آن نشست
مگر رنگ بخت داشت بر او زنگ از آن نشست
مگر رنگ بخت داشت بر او زنگ از آن نشست
مگر رنگ بخت داشت بر او زنگ از آن نشست
فغان از بلای عشق که در جانم اوفتاد
فغان از بلای عشق که در جانم اوفتاد
فغان از بلای عشق که در جانم اوفتاد
فغان از بلای عشق که در جانم اوفتاد
فغان از بلای عشق که در جانم اوفتاد
فغان از بلای عشق که در جانم اوفتاد
فغان از بلای عشق که در جانم اوفتاد
فغان از بلای عشق که در جانم اوفتاد
تو گفتی خدنگ بود که در پرنیان نشست
تو گفتی خدنگ بود که در پرنیان نشست
تو گفتی خدنگ بود که در پرنیان نشست
تو گفتی خدنگ بود که در پرنیان نشست
تو گفتی خدنگ بود که در پرنیان نشست
تو گفتی خدنگ بود که در پرنیان نشست
تو گفتی خدنگ بود که در پرنیان نشست
تو گفتی خدنگ بود که در پرنیان نشست
مرا دی فریب داد که خاقانی آن ماست
مرا دی فریب داد که خاقانی آن ماست
مرا دی فریب داد که خاقانی آن ماست
مرا دی فریب داد که خاقانی آن ماست
مرا دی فریب داد که خاقانی آن ماست
مرا دی فریب داد که خاقانی آن ماست
مرا دی فریب داد که خاقانی آن ماست
مرا دی فریب داد که خاقانی آن ماست
به امید این حدیث چگونه توان نشست
به امید این حدیث چگونه توان نشست
به امید این حدیث چگونه توان نشست
به امید این حدیث چگونه توان نشست
به امید این حدیث چگونه توان نشست
به امید این حدیث چگونه توان نشست
به امید این حدیث چگونه توان نشست
به امید این حدیث چگونه توان نشست